ظریفی می گفت: «شما هم لابد زیاد دیدهاید آقایانی را که با خانمها رابطه برقرار می کنند و دوست میشوند و دراین «رابطه» هم سر سوزنی صداقت ندارند و مدام با فریب و دروغ « دوستت دارم و عاشقت»ها را قطار میکنند. اما قصد اصلی شان و آنچه فکرشان را پر کرده صرفاً کامجویی است و رفع نیازهای جنسیشان. و لابد زیاد دیدهاید خانمهایی را که با مردی و پسری دوست می شوند تا به واسطه این «رابطه»، خرج خوشگذرانیها و بدتر از آن شام و ناهار و کرایه تاکسی و آژانس و ... را گردن او اندازند. اینها هم «دوستت دارم»ها و «عزیزم»ها و را وسیله کرده اند تا این رابطه پرفایده و منفعت را حفظ کنند. و چقدرهم این اقایان و خانمها پراشتها هستند! ...»
گفتم عجیب نیست وقتی «دوستت دارم»های به خیال خودشان واقعی، هم سست و غیرواقعی از آب در می آید. اینها که تازه می دانند و آگاهند که در این رابطه ها دنبال چه هستند! کاش لااقل همان ابتدای راهشان صادقانه خواست خود را بگویند...بگذریم. اما یکی به من بگوید این وسطها-مسطها تکلیف «معنا» و «عاطفه» و «عزت نفس» و «راستی» چه می شود؟! یعنی هیچ!؟ یعنی دود در هوا ؟ یا غرقِ گنداب؟